انسان موجودی است که در جستجوی الگو ها و ثبات زندگی میکند. ذهن ما برای بقا، به دنبال پیشبینی پذیری است و از دل آشوب، نظم استخراج میکند. اما همین ویژگی روانشناختی که به ما در مدیریت زندگی روزمره کمک میکند، میتواند به بزرگترین نقطه کور ما تبدیل شود: یک تمایل عمیق به این باور که «وضعیت موجود»، حالتی طبیعی و دائمی است. این پدیده، که میتوان آن را «تفکر خط مستقیم» نامید، باعث میشود افراد و تمدن ها در تشخیص نقاط عطف بزرگ تاریخ ناتوان باشند. بالاجی سرینیواسان این ذهنیت را «ثباتانگاری» (Stabilizer) مینامد؛ یک چارچوب فکری که در آن، منحنی های پر فراز و نشیب تغییر، به شکل یک خط صاف و ابدی دیده میشوند.
پارادایم های ابدی، تا روزی که دیگر نیستند
تاریخ، گورستان پارادایم هایی است که روزی ابدی پنداشته میشدند. این فقط داستان فروپاشی ایدئولوژی های سیاسی مانند کمونیسم نیست. این پدیده در هر حوزهای قابل مشاهده است:
- در فناوری: مدیران شرکت نوکیا در اوج قدرت خود، نمیتوانستند جهانی را تصور کنند که در آن صفحه کلید های فیزیکی جای خود را به صفحات لمسی بدهند. آن ها در ایمان به برتری مدل کسبوکار خود، ظهور آیفون را نه یک انقلاب، که یک ناهنجاری موقتی دیدند.
- در کسبوکار: صنعت موسیقی برای دهه ها بر مدل فروش آلبوم های فیزیکی استوار بود. ظهور فایل های MP3 و اشتراکگذاری دیجیتال، برای این صنعت یک «کفر» به حساب میآمد. مدیران آن زمان، به جای پذیرش منحنی جدید، آن را یک تهدید غیرقانونی پنداشتند و فرصت رهبری انقلاب بعدی را از دست دادند.
- در علم: فیزیک نیوتنی برای قرن ها آنچنان دقیق و کامل به نظر میرسید که بسیاری از دانشمندان گمان میکردند به پایان فیزیک رسیدهاند. نظریه نسبیت انیشتین و فیزیک کوانتوم، این «خدای علمی» را به چالش کشیدند و نشان دادند که جهان بینی مستقر، تنها تقریب محدودی از واقعیتی بسیار پیچیدهتر بوده است.
در تمام این موارد، مؤمنان به سیستم مستقر، با یک بحران ایمان روبرو شدند. این بحران از آنجا نشأت میگیرد که سیستم برای آنها فقط یک ابزار نیست، بلکه بخشی از هویت و جهان بینی آن هاست. به همین دلیل، تصور فروپاشی آن، مترادف با فروپاشی خودشان است.
سه مانع ذهنی در برابر دیدن تغییر
چرا ذهن ما تمایل دارد در این تله بیفتد؟ سه مفهوم کلیدی به ما در کالبد شکافی این «تفکر خط مستقیم» کمک میکنند:
۱. سرزمین مسطحِ زمان حال:
در رمان کلاسیک «سرزمین مسطح»، موجودات دو-بعدی قادر به درک بُعد سوم نیستند. یک پدیده سهبعدی برای آنها غیرقابل فهم است. ما نیز اغلب در «سرزمین مسطحِ زمان حال» زندگی میکنیم. دنیای ما با قوانین، فناوری ها و هنجار های اجتماعی فعلی تعریف شده است. هر ایدهی رادیکال و ساختارشکن چه هوش مصنوعی عمومی، چه اقتصاد غیرمتمرکز، یا یک مدل اجتماعی کاملاً جدید مانند یک شیء سهبعدی است که وارد دنیای دو بعدی ما میشود. ذهن «ثباتانگار» نمیتواند آن را به عنوان یک امکان واقعی پردازش کند و در بهترین حالت، آن را یک «اسباببازی»، «کلاهبرداری» یا «فانتزی زودگذر» مینامد.
۲. استبداد مقیاس زمانی کوتاه:
ما در مقیاسی انسانی زندگی میکنیم. افق دید ما توسط چرخه های کوتاه مدت تعریف میشود: روز، هفته، فصل، سال. اما نیرو های بزرگ و دگرگون کننده تاریخ در مقیاس هایی بسیار طولانیتر عمل میکنند. تغییرات اقلیمی، جابجایی قدرت های ژئوپلیتیکی، یا انقلاب های تکنولوژیک، منحنی هایی هستند که در طول دهه ها یا قرن ها شکل میگیرند. از آنجا که ما تنها قطعه کوچکی از این منحنی را در طول عمر خود تجربه میکنیم، آن را صاف میبینیم. این مانند آن است که عمر یک حشره یک روز باشد و بر روی بدنه یک کشتی غول پیکر زندگی کند؛ از دید او، کشتی یک سطح صاف و بیحرکت است، نه یک جسم متحرک در اقیانوسی عظیم.
۳. مغالطه «اینجا اتفاق نمیافتد»:
این ذهنیت که میتوان آن را «عادتزدگی به نرخ پایه» نامید، از یک استدلال ساده انگارانه ناشی میشود: «چون تا به حال اینگونه بوده، پس همیشه اینگونه خواهد بود». این افراد با تمسخر به هر پیشبینی تغییری میگویند: «این بار فرق میکند، مگر نه؟».
آنها با به سخره گرفتن جمله «این بار فرق میکند»، از این حقیقت غافل میشوند که باورِ پنهانِ خودشان یعنی اینکه «اوضاع هرگز به طور بنیادین تغییر نخواهد کرد» در بلندمدت قطعاً اشتباه است. در واقع، مغالطه خطرناکتر، پیشبینی احتمالی یک تغییر نیست، بلکه فرضِ قطعیِ یک ثباتِ ابدی است. تاریخ، داستان چیز هایی است که «فرق میکردند».
«تفکر خط مستقیم» یک گرایش طبیعی ذهن انسان است، اما در دنیایی که سرعت تغییرات به صورت نمایی در حال افزایش است، به یک مسئولیت خطرناک تبدیل شده است. این ذهنیت ما را در برابر شوک ها آسیبپذیر میکند و باعث میشود فرصت های بزرگ برای ساختن آیندهای بهتر را از دست بدهیم.
راه غلبه بر این نقطه کور، توسعه «چشمانداز منحنی» است. این به معنای پرورش سه ویژگی است:
۱. فروتنی فکری: پذیرش این واقعیت که مدل ذهنی فعلی ما از جهان، ناقص و موقتی است.
۲. آگاهی تاریخی: مطالعه چرخه های بلند مدت ظهور و سقوط سیستم ها در حوزه های مختلف، از امپراتوری ها گرفته تا شرکت ها و فناوری ها.
۳. کنجکاوی نسبت به ناهنجاری ها: توجه جدی به ایده ها و پدیده هایی که در چارچوب فعلی نمیگنجند؛ همان «اشیاء سهبعدی» که وارد سرزمین مسطح ما میشوند.
در نهایت، توانایی تصور آینده های متفاوت، یک تمرین فلسفی لوکس نیست، بلکه یک ابزار حیاتی برای بقا و پیشرفت در قرن بیست و یکم است. تنها با درک اینکه ما بر روی یک منحنی بزرگ در حال حرکت هستیم، میتوانیم خود را برای پیچ های تند پیش رو آماده کنیم.
منبع: استارتاپ لب