اگر از یک بنیانگذار بپرسید که استارتآپش چطور پیش میرود، جواب تقریباً همیشه چیزی شبیه به «عالی!» است.
به عنوان یک بنیانگذار، فشار بسیار زیادی برای اینکه هرگز ضعف نشان ندهید و در تمام موقعیتهای داخلی و خارجی یک تشویقکننده (cheerleader) باشید، وجود دارد. ممکن است دنیا دور و بر شما در حال فروپاشی باشد و اغلب اوقات که یک شرکت را اداره میکنید، همینطور است اما شما باید قوی، با اعتماد به نفس و خوشبین باشید. شکست خوردن وحشتناک است، و احمق به نظر رسیدن نیز همینطور.
بنیانگذاران در نهایت بار سنگینی را بر دوش خود احساس میکنند؛ بار مسئولیت در قبال کارمندان و خانوادههایشان، مشتریان، سرمایهگذاران و غیره. بنیانگذاران معمولاً احساس مسئولیت میکنند که همه را راضی نگه دارند، حتی با وجود اینکه اغلب منافع متضادی وجود دارد. و این تنهایی به شکلی است که توضیح دادنش سخت است، حتی اگر همبنیانگذار داشته باشید (یکی از دلایلی که سازمانهایی مانند وای کامبینیتور (Y Combinator) موفق هستند این است که گروهی از همتایان دارید که میتوانید برای حمایت به آنها تکیه کنید).
بنابراین، بسیاری از بنیانگذاران در مقطعی دچار افسردگی میشوند و معمولاً با کسی در مورد آن صحبت نمیکنند. اغلب شرکتها از این دورانهای تاریک جان سالم به در نمیبرند.
شکست خوردن افتضاح است؛ هیچ راهی برای شیرین کردن آن وجود ندارد. اما استارتآپها مسئله مرگ و زندگی نیستند؛ این فقط کار است.
بیشتر بنیانگذارانی که میشناسم دورههای واقعاً تاریکی را پشت سر گذاشتهاند و معمولاً احساس میکردند هیچکس نیست که بتوانند به او مراجعه کنند. به هر حال، شما تنها نیستید و نباید شرمنده باشید.
شگفتزده خواهید شد که چقدر حالتان بهتر میشود فقط با صحبت کردن با دیگران درباره مشکلاتی که با آنها روبرو هستید، به جای گفتن «داریم همه چیز رو متحول میکنیم». همچنین شگفتزده خواهید شد که چقدر دیگر بنیانگذاران حاضرند به حرفهای شما گوش دهند.
منبع: استارتاپ لب