وضعیت اقتصادی ظاهراً آنقدر نگرانکننده است که برخی کارشناسان میترسند دورانی به بدی اواسط دهه ۷۰ میلادی در پیش داشته باشیم.
دورانی که مایکروسافت و اپل تأسیس شدند. همانطور که این مثالها نشان میدهند، رکود شاید زمان بدی برای راهاندازی استارتآپ نباشد. البته ادعا نمیکنم زمان ویژهای هم هست. حقیقت خستهکنندهتر است: وضعیت اقتصاد در هر صورت چندان اهمیتی ندارد.
اگر یک چیز از سرمایهگذاری روی استارتآپهای فراوان آموختهایم، این است که موفقیت یا شکست آنها به کیفیت مؤسسان بستگی دارد. اقتصاد قطعاً تأثیراتی دارد، اما در پیشبینی موفقیت، در مقایسه با نقش مؤسسان، ناچیز است.
این یعنی آنچه مهم است «شما چه کسی هستید» است، نه «چه زمانی اقدام میکنید». اگر فرد مناسبی باشید، حتی در اقتصاد بد هم موفق میشوید. و اگر نباشید، اقتصاد خوب هم نمیتواند کمکتان کند. کسی که فکر میکند «بهتر است الان استارتآپ راه نیندازم چون وضع اقتصاد خراب است»، همان اشتباه کسانی را تکرار میکند که در دوران حباب فکر میکردند «کافی است استارتآپی راه بیندازم تا پولدار شوم».
پس اگر میخواهید شانس موفقیتتان را افزایش دهید، باید بیشتر به این فکر کنید که چه کسی را میتوانید به عنوان همبنیانگذار جذب کنید، نه به وضعیت اقتصاد. و اگر نگران تهدیدهای بقای شرکتتان هستید، در اخبار به دنبالشان نگردید. در آینه نگاه کنید.
اما آیا برای هر تیم مؤسس مشخصی، بهتر نیست تا بهبود اقتصاد صبر کنند و سپس اقدام کنند؟ اگر قصد راهاندازی رستوران دارید، شاید؛ ولی اگر در حوزه فناوری کار میکنید، نه. پیشرفت فناوری تقریباً مستقل از وضعیت بازار سهام است. بنابراین برای هر ایده مشخصی، اقدام سریع در اقتصاد بد، سود بیشتری نسبت به انتظار دارد. اولین محصول مایکروسافت، مفسر بیسیک برای آلتایر بود. این دقیقاً چیزی بود که جهان در ۱۹۷۵ نیاز داشت، اما اگر گیتس و آلن تصمیم میگرفتند چند سال صبر کنند، دیگر دیر شده بود.
البته ایدهای که الان دارید، آخرین ایدهتان نخواهد بود. همیشه ایدههای جدیدی وجود دارند. اما اگر ایده خاصی دارید که میخواهید روی آن اقدام کنید، همین حالا اقدام کنید.
این به معنای نادیده گرفتن اقتصاد نیست. هم مشتریان و هم سرمایهگذاران تحت فشار خواهند بود. اگر مشتریان تحت فشار باشند، لزوماً مشکل نیست: حتی ممکن است بتوانید از آن سود ببرید، با ساختن چیزهایی که صرفهجویی مالی ایجاد میکنند. استارتآپها اغلب محصولات ارزانتری تولید میکنند، بنابراین از این نظر در مقایسه با شرکتهای بزرگ، در رکود وضعیت بهتری برای رشد دارند.
سرمایهگذاران مشکل بزرگتری هستند.
استارتآپها عموماً نیاز به جذب مقداری سرمایه خارجی دارند، و سرمایهگذاران در دوران بد کمتر تمایل به سرمایهگذاری نشان میدهند. این منطقی نیست. همه میدانند که باید در دوران بد خرید و در دوران خوب فروخت. اما آنچه سرمایهگذاری را ضدشهودی میکند این است که در بازار سهام، دوران خوب یعنی زمانی که همه فکر میکنند وقت خرید است. برای درست عمل کردن باید مخالف جریان حرکت کرد، و طبیعتاً تنها عده معدودی از سرمایهگذاران میتوانند چنین کنند.
پس همانطور که سرمایهگذاران در سال ۱۹۹۹ برای سرمایهگذاری روی استارتآپهای ضعیف بر سر هم سبقت میگرفتند، در سال ۲۰۰۹ حتی برای استارتآپهای خوب هم تمایلی نشان نخواهند داد.
باید خودتان را با این شرایط وفق دهید. اما این چیز جدیدی نیست: استارتآپها همیشه مجبور بودهاند با تغییر مواضع سرمایهگذاران کنار بیایند. از هر مؤسسی در هر شرایط اقتصادی بپرسید آیا سرمایهگذاران را غیرقابلپیشبینی توصیف میکند و به چهرهاش هنگام پاسخ دقت کنید. پارسال باید توضیح میدادید که چرا استارتآپ شما «ویروسی» است. سال آینده باید توضیح دهید که چرا «مقاوم در برابر رکود» است. (هر دوی این ویژگیها خوب هستند. اشتباه سرمایهگذاران نه در معیارهایشان، بلکه در تمرکز افراطی روی یک معیار و نادیده گرفتن بقیه است.)
خوشبختانه راه ساختن استارتآپی مقاوم در برابر رکود، همان کاری است که به هر حال باید انجام دهید: اداره آن با کمترین هزینه ممکن. سالهاست به مؤسسان میگویم که مطمئنترین راه موفقیت، «سوسک بودن» در دنیای شرکتی است. علت مستقیم مرگ استارتآپها همیشه تمام شدن پول است. بنابراین هرچه شرکت شما کمهزینهتر اداره شود، کشتن آن سختتر خواهد بود. خوشبختانه امروز اداره استارتآپ بسیار ارزان شده است. رکود هم اگر تأثیری داشته باشد، آن را حتی ارزانتر خواهد کرد.
اگر واقعاً «زمستان هستهای» فرا رسیده باشد، شاید سوسک بودن حتی از حفظ شغل فعلی هم امنتر باشد. مشتریان ممکن است بهصورت جداگانه از دست بروند اگر دیگر توان پرداخت نداشته باشند، اما همه آنها را یکجا از دست نخواهید داد؛ بازارها «کاهش نیرو» ندارند.
اگر شغل خود را رها کنید تا استارتآپی راه بیندازید که شکست میخورد، و بعد نتوانید شغل دیگری پیدا کنید چه؟ اگر در فروش یا بازاریابی کار میکنید، این ممکن است مشکلساز شود. در این حوزهها در اقتصاد بد، یافتن شغل جدید ممکن است ماهها طول بکشد. اما هکرها انعطافپذیرتر به نظر میرسند. هکرهای خوب همیشه میتوانند شغلی پیدا کنند. شاید شغل رویاییتان نباشد، اما از گرسنگی نمیمیرید.
مزیت دیگر دوران بد، رقابت کمتر است. قطارهای فناوری در فواصل منظمی حرکت میکنند. اگر بقیه در گوشهای به خود لرزند، شاید یک واگن کامل برای خودتان داشته باشید.
شما هم یک سرمایهگذارید. به عنوان مؤسس، شما با کار خود سهام میخرید: دلیل اصلی ثروت لری و سرگئی این نیست که کاری به ارزش دهها میلیارد دلار انجام دادهاند، بلکه این است که آنها اولین سرمایهگذاران گوگل بودند. و مانند هر سرمایهگذار دیگری، باید در دوران بد خرید کنید.
چند پاراگراف قبل، وقتی گفتم سرمایهگذاران در بازارهای بد تمایلی به سرمایهگذاری روی استارتآپها ندارند (با اینکه از نظر منطقی باید بیشترین تمایل را داشته باشند)، آیا سر تکان میدادید و با خود فکر میکردید «سرمایهگذاران احمق»؟ خب، مؤسسان هم چندان بهتر نیستند. وقتی شرایط بد میشود، هکرها به تحصیلات تکمیلی پناه میبرند. و بدون شک این بار هم همین اتفاق خواهد افتاد. در واقع، آنچه پاراگراف قبل را به حقیقت تبدیل میکند این است که اکثر خوانندگان باور نمیکنند—حداقل به اندازهای که بر اساس آن عمل کنند.
پس شاید رکود زمان خوبی برای راهاندازی استارتآپ باشد. سخت است بگوییم آیا مزایایی مثل رقابت کمتر بر معایبی مثل سرمایهگذاران بی میل چیره میشود یا نه. اما به هر حال چندان مهم نیست. این مردم هستند که اهمیت دارند. و برای گروه مشخصی از افراد که روی فناوری مشخصی کار میکنند، زمان اقدام همیشه «حالا» است.
منبع: بلاگ پاول گراهام
مترجم: حامد ارثی