فیسبوک، توییتر و اینستاگرام همگی زندگی خود را به عنوان شبکههای انقلابی آغاز کردند که روابط موجود در دنیای واقعی را به صورت آنلاین آوردند. امروزه، آنها ابزارهایی قدیمی هستند که نسخهای منسوخ از اینترنت اجتماعی را پشتیبانی میکنند.
با بزرگتر شدن شبکههای اجتماعی مانند توییتر، فیسبوک و اینستاگرام، آنها به صورت نامتناسبی به سمت گرههای فوقالعاده (supernodes) متمایل میشوند، یعنی حسابهای افراد مشهور، میمها و کسبوکارها. تخمین زده میشود که ۸٪ از کل حسابها رباتهای هرزنامه جعلی هستند. یک کاربر معمولی اینستاگرام ۲.۶۹ بار در روز پست میگذارد، در حالی که یک کاربر معمولی با بیش از یک میلیون دنبالکننده ۸.۵۸ بار. روزانه ۸۰ میلیون عکس پست میشود، اما نرخ تعامل متوسط به ازای هر پست ۱.۱٪ است. در اینستاگرام، ۵۰٪ از پستها توسط کمتر از ۳٪ از حسابها تولید میشود. فیسبوک کمی پایدارتر است، زیرا محدودیتی برای تعداد دوستانی که میتوانید داشته باشید، دارد. با این حال، اشتراکگذاریهای اصلی مانند ارسال عکس به فید فیسبوک یا بهروزرسانی وضعیت، سال به سال ۲۱٪ کاهش مییابد.
امروزه دیگر صرفاً «اتصال جهان» کافی نیست. اگر میخواهید زنده بمانید، فقط یک شبکه نسازید. شما باید یک کندو، و در نهایت یک هوش کندویی بسازید.
بحران وجودی شبکه
اگرچه برخی از شبکههای اجتماعی رشد کرده و میلیاردها نفر را شامل میشوند، اما افزایش ارتباطات به صورت متناسب افزایش نیافته است. حتی با اضافه کردن دوستان یا دنبال کردن کاربران، شما فقط میتوانید با تعداد محدودی صحبت کنید. کاربران فیسبوک با بیش از ۵۰۰ دوست، فقط به صورت فعال با ۱۰ تا ۲۰ نفر ارتباط برقرار میکنند. به همین ترتیب، کاربران توییتر که تعداد دنبالکنندگان آنها بیش از ۱۰۰۰ نفر است، با کمتر از ۵۰ نفر از دنبالکنندگان خود ارتباط قوی دارند.
رشد سریع کاربران مایاسپیس، به همان سرعت نیز منجر به یک افول سریع شد. این یک درس هشداردهنده است که رشد در شبکه برابر با رشد در ارزش کسبوکار نیست. شبکهها نمیتوانند فقط خنثی باشند. آنها باید ابزاری باشند.
یک شبکه افراد مختلف را به هم متصل میکند و نقاط تماس زیادی را برای ارتباط و تراکنش به آنها میدهد. شبکه یک توصیف خنثی از نحوه تشکیل یک سیستم توسط ارتباطات بین اجزای آن است. با بالغ شدن شبکهها، ما شروع به دیدن ظهور چیزی کاملاً جدید میکنیم.
وقتی صحبت از سفر با ماشین است، Google Maps به ما فاصله بین نقطه A و نقطه B را میدهد، اما Uber ما را از A به B سریعتر میبرد. وقتی صحبت از اجتماعی شدن است، فیسبوک به ما راهی برای اتصال میدهد، اما مسنجر به ما برای ارتباط برقرار کردن کمک میکند. وقتی صحبت از خرید است، eBay به ما اجازه میدهد هر چیزی را آنلاین بخریم، اما Amazon Prime آنچه را که میخواهیم، در زمانی که میخواهیم، به ما میدهد.
ارزش متصل بودن در شبکهسازی نیست. بلکه در داشتن یک نظر و اقدام در جهت یک نتیجه است.
کندو
یک زنبور عسل تنها حدود ۱/۱۰ گرم وزن دارد. تمام زنبورهای یک کندو را جمع کنید، حدود پنج تا هشت پوند زنبور عسل خواهید داشت—اما یک کندو نخواهید داشت. کندوی عسل یک توده ۸۰ پوندی است که شامل هر زنبور انفرادی میشود، اما بسیار بیشتر از آن است.
کندو یک شبکه هوشمندتر و تکاملیافته است که بزرگتر از مجموع اجزای آن است. کندو:
- فرکانس تعاملات بین گرهها را افزایش میدهد و نقاط تماس بیشتری را در داخل کندو ایجاد میکند. این همان روشی است که کندو یاد میگیرد و در پاسخ به یک محیط خارجی در حال تغییر، تصمیمات آگاهانه میگیرد.
- اصطکاک بین گرهها را کاهش میدهد و سطح بالاتری از هماهنگی بین اعضای کندو ایجاد میکند. این پیوندهای قویتری بین اعضای انفرادی تولید میکند و به کندو اجازه میدهد به صورت جمعی عمل کند.
به دلیل افزایش فرکانس تعاملات، یک کندو هوشمندانهتر رفتار میکند، و به دلیل کاهش اصطکاک بین گرهها، یک کندو میتواند کارهای بیشتری از انتقال داده انجام دهد. آن بر اساس آن دادهها پاسخ میدهد و تکامل مییابد. کندو فقط بیشتر شبکهسازی شده نیست. آن با اجزای ارگانیک و زنده متراکمتر است.
اگرچه آشکار نیست، اما کندو در حال تبدیل شدن به بخش اصلی نحوه تفکر، رفتار و تعامل ما است. بهترین راه برای درک کندوهای انسانی نوظهور، مشاهده نحوه عملکرد کندوها در طبیعت است.
افزایش فرکانس تعاملات: کلونیهای مورچه به عنوان مایعات و جامدات حرکت میکنند
یک کلونی مورچه به قدری هماهنگ است که تودهای از آنها میتوانند به هم بچسبند تا جامد تشکیل دهند یا به صورت یک بدن واحد به مایع تبدیل شوند. تنها با نگه داشتن یکدیگر یا رها کردن، ویسکوزیته یک خوشه از مورچهها تغییر میکند. آنها قادر به انجام این کار هستند به دلیل فرکانس بالای تعامل بین مورچهها در یک کلونی.
برای مورچهها، ارتباط بقا است. اگر فشاری بر یک توپ از مورچهها اعمال کنید، مورچههای نزدیک به بالا شروع به عمل کردن مانند مردگان میکنند و سیالیت توده در حال جنبش مورچهها را افزایش میدهند. هر چه مورچهها سختتر فشرده شوند، سیالتر میشوند تا فشار را جذب کنند. هر چه مورچههای بیشتری به هم متصل شوند، فشار بیشتری را میتوانند به صورت جمعی تحمل کنند.
آنچه به مورچهها اجازه میدهد به این سرعت سازگار شوند، محتوای یک پیام منتقلشده نیست، بلکه نحوه فشردن یک مورچه علیه مورچه دیگر، یک واکنش زنجیرهای را در کل خوشه آغاز میکند. این همان روشی است که خوشههای مورچه میتوانند برای جلوگیری از غرق شدن، قایق تشکیل دهند و از بدن خود برای عبور از شکافها، پل بسازند.
سیالیت مورچهها به آنها اجازه میدهد در تقریباً هر محیطی رشد کنند. آنها هر قارهای به جز قطب جنوب را مستعمره کردهاند و ۱۵-۲۵٪ از حیوانات زمینی روی زمین را تشکیل میدهند.
مصرفیسازی کسبوکار: همسویی جمعی در محل کار
ابزارهایی مانند Google Apps for Work، Slack و Github ما را بیشتر شبیه خوشههای مورچه میکنند. آنها فرکانس تعامل در یک سازمان را افزایش میدهند. افراد میتوانند سریعتر ارتباط برقرار کرده و وظایف را تغییر دهند، بر اساس دادهها تصمیمات هوشمندانهتر بگیرند و از ابزارهای هوشمندتری که با یکدیگر صحبت میکنند، استفاده کنند.
به جای اینکه افرادی تنها در مکعبها نشسته باشند، ما مانند خوشهای از مورچهها هستیم که با ابزارهای مشترکی که همه میتوانند به آنها دسترسی داشته باشند، در اطراف و روی یکدیگر میخزند و حرکت میکنند.

(منابع: Networks, Crowds, and Markets; Communication Networks)
تصویر بالا در سمت چپ نشان میدهد که چگونه الگوهای ارتباط ایمیلی از سلسله مراتب سازمانی در یک آزمایشگاه تحقیقاتی HP پیروی میکنند. تصویر در سمت راست، الگوی توسعهدهندگانی را نشان میدهد که از طریق چت همکاری میکنند. با یک مدل شبکه مانند ایمیل، شما باید از یک نفر به نفر بعدی بپرید تا اطلاعات مورد نیاز خود را به دست آورید. در یک کندو، ارتباطات بیدرنگ به صورت یکپارچه بین افراد رخ میدهد.
فرکانس بالای تعامل، همه را در یک صفحه قرار میدهد و باعث میشود به صورت هماهنگ کار کنند:
- تعاملات فرد به فرد: با کندو، فرکانس بالاتر تعاملات به این معنی است که کار را میتوان به صورت موردی با یک ابزار برای چت بیدرنگ مانند Slack اختصاص داد. افراد میتوانند سریعتر بر اساس نیازهای کندو، شغل خود را تغییر دهند. یک مطالعه نشان میدهد که ۲۰٪ برتر توسعهدهندگان، آنهایی بودند که بیشترین چت را داشتند.
- تعاملات فرد به داده: آنچه قبلاً دانش تخصصی بود که از طریق رابطهای فنی قابل دسترسی بود، اکنون دانش عمومی است که از طریق رابطهای مکالمهای در دسترس است. به Lookerbot برای تحلیلها و دادههای داخلی شرکت فکر کنید.
- تعاملات داده به داده: کندوی محل کار به ما بینشی میدهد در جایی که قبلاً فقط گزارشها را دریافت میکردیم. ابزارهایی که همه در شرکت از آنها استفاده میکنند، مقادیر عظیمی از داده را ایجاد میکنند که به افراد کمک میکند از ابزارها به صورت کارآمدتری استفاده کنند. این دادههای گردش کار قبلاً فقط به عنوان یک سیستم ثبت ارزشمند بودند. امروزه، آنها هوش تجاری واقعی تولید میکنند.
نتیجه نهایی یک سازمان به شدت هوشمندتر است که حول اهداف مشترک همسو شده است. با تعامل بیشتر بین کارکنان و ابزارها، یک کسبوکار میتواند بسته به نیازهای کندو از جامد به سیال تبدیل شود.
کاهش اصطکاک ارتباطی: دستههای زنبور عسل مانند شبکههای عصبی عمل میکنند
یک دسته از زنبورها در حال حرکت شبیه حرکت نورونها در مغز انسان است. این همان روشی است که آنها میتوانند در عرض چند ساعت پس از ترک لانه قدیمی خود، سایتهای لانهسازی جدید را مستعمره کنند.
این از طریق یک هوش متمرکز که در آن زنبور ملکه دستورات را فریاد میزند، اتفاق نمیافتد. بلکه از طریق ارتباطات سطح پایین زنبورهای پیشاهنگ است که اصطکاک را برای کل کندو کاهش میدهد و اجازه میدهد تصمیمگیریهای سریع و جمعی انجام شود.
یک کندو حدود سه روز فرصت دارد تا یک سایت لانه جدید پیدا کند تا قبل از اینکه بمیرد. پیدا کردن خانه مناسب به معنای کاوش سایتهای ممکن در شعاع یک مایلی از ملکه است. ملکه نمیتواند خودش بیرون برود و سایتها را ببیند، و پهنای باند لازم برای پردازش هر مکان ممکنی را که پیشاهنگان پیدا میکنند و سریع یک تصمیم خوب بگیرد، ندارد.
در عوض، زنبورهای پیشاهنگ که ۳٪ از کل کندو را تشکیل میدهند مسئول انتخاب کندوی جدید هستند. هنگامی که زمان حرکت کندو فرا میرسد، حدود ۵۰ پیشاهنگ برای جستجوی یک خانه امیدوارکننده فرستاده میشوند. هنگامی که یک پیشاهنگ مکانی را که دوست دارد، پیدا میکند، یک «رقص جنبان» انجام میدهد تا موقعیت را به سایر پیشاهنگان سیگنال دهد. پیشاهنگان انواع سایتها را بررسی میکنند و اطراف آنی که فکر میکنند به بقای کندو کمک میکند، میرقصند.
به محض اینکه حدود ۳۰ پیشاهنگ در اطراف یک سایت لانه جدید جمع میشوند، بقیه کندو در حال بلند شدن به هوا هستند.
فرآیند تصمیمگیری زنبورها اصطکاک را برای نحوه ارزیابی سریع و هوشمندانه ورودیهای مختلف توسط یک مجموعه عظیم از اجزای فردی، کاهش میدهد. در نهایت، ۳۰ زنبور سرنوشت ۱۰,۰۰۰ زنبور را تعیین میکنند.
پیامرسانی موبایل: شکلگیری کندوی ویچت
در حالی که شبکههایی مانند اینستاگرام و توییتر شروع به فرسوده شدن میکنند، برنامههای پیامرسان مانند ویچت کندوهای پرجنبوجوشی از فعالیت هستند که توانمندی اقتصادی ایجاد میکنند. مانند پیشاهنگان زنبور عسل، برنامههای پیامرسان اصطکاک گرههای متمرکز را در ارتباط ۱:۱ بین گرههای فردی کاهش میدهند و به رفتارهای نوظهور اجازه ظهور میدهند.

ویچت پنج سال پیش به عنوان یک سرویس پیامرسان آغاز شد. امروزه، میتوانید از آن برای پیشسفارش پیراشکی از یک فروشنده خیابانی، درخواست تاکسی، خواندن اخبار و حتی خرید خانه استفاده کنید.
با ویچت، ما تکامل یک محصول مصرفی را از طریق سه مرحله خواستن، نیاز و ابزار تا کندو میبینیم. در هر مرحله، ویچت با ارائه زیرساخت برای کاربران، بر کاهش اصطکاک تمرکز میکند. در ویچت، تنها یک توده بحرانی از افراد که رفتار جدیدی را میپذیرند، کافی است تا آن را به یک ابزار تبدیل کند که به کل کندو سود میرساند.
- خواستن – ۲۰۱۱: هنگامی که ویچت راهاندازی شد، به شما اجازه میداد پیام، کلیپ صوتی، عکس و تقریباً همینها را ارسال کنید. در طول سال بعد، در حالی که چین از ۲G به ۳G منتقل میشد، ویچت به کاربران قابلیت برقراری تماسهای صوتی و تصویری را داد. این برنامه به طور خودکار ویدیوهایی را که مردم آپلود میکردند فشرده میکرد تا در دادههای تلفن همراه صرفهجویی شود. مردم میخواستند از ویچت استفاده کنند، زیرا به شما اجازه میداد به راحتی و ارزان با افراد دیگر صحبت کنید.
- نیاز -۲۰۱۲: کاربران ویچت در چین اغلب به دلیل هزینههای بالای داده، تمایلی به دانلود برنامههای مستقل نداشتند. راهاندازی «حسابهای رسمی» یا چتباتها، در داخل این محدودیتها ظاهر شد. مردم میتوانستند اخبار را بخوانند یا صورتحسابهای بانکی را از طریق پیام متنی به یک حساب رسمی بررسی کنند. نیازهای آنها به طور کامل در داخل پلتفرم ویچت برآورده میشد.
- ابزار- ۲۰۱۳: اضافه شدن پرداختهای موبایلی و WeChat Wallet، لایه جدیدی از ابزار را برای کاربران فراهم کرد و پذیرش گسترده رفتار تجاری بر روی پلتفرم را هدایت کرد. یک گروه از دانشجویان چینی یک کسبوکار تحویل میوه را بر روی ویچت ایجاد کردند، زیرا غرفههای میوه دیگر در پردیس دانشگاه گران، بیکیفیت و ناخوشایند بودند. در یک مصاحبه، یک دانشجو اشاره میکند که «ویچت کمی چابکتر از Taobao است. یک نهاد کوچک هنوز میتواند برند خودش را داشته باشد.»
با رشد ویچت، ابزارهای جدیدی بر روی پلتفرم ظاهر میشوند. هر یک از آنها زمان کاربران را بر روی پلتفرم ویچت افزایش میدهد و به این ترتیب اصطکاک بین کاربران را کاهش میدهد. آخرین پیشرفت در این زمینه، راهاندازی Applets است که به توسعهدهندگان اجازه میدهد برنامههای کامل HTML5 را بر روی ویچت بسازند.
آنچه رشد ویچت را هدایت کرد، راهاندازی هیچ ویژگی واحدی نبود. این فروشندگان میوه، تاکسیها و مغازههای کوچک بودند که ویچت زندگی را برای آنها آسانتر کرد. در درازمدت، این ممکن است استراتژی برنده باشد.
در سال ۲۰۱۵، روزانه ۱۲,۰۰۰ شرکت جدید بر روی پلتفرمهایی مانند ویچت متولد شدند. کندو از دسترسی به عملکرد جدید ایجاد نمیشود. این مربوط به این است که چگونه عملکرد جدید، فرصت اقتصادی جدیدی ایجاد میکند.
تبدیل شبکه به کندو
افزایش فرکانس تعامل و کاهش اصطکاک ارتباطی کندو را میتوان به حرکتی به سمت هماهنگی بین افراد در طول تاریخ ردیابی کرد. زمانی، یک داستان که به صورت شفاهی از پدر به پسر منتقل میشد، پس از هزار سال به افسانه تبدیل میشد. اختراع نوشتن و اولین گسترش سواد، انتقال اولین تاریخ مکتوب را امکانپذیر کرد.
با پیشرفت فناوری، تأخیر بین انتقال اطلاعات کاهش یافته است. جادههای آسفالت شده به پیکها اجازه میداد پیامها را تحویل دهند، در حالی که کابلهای سیمی در امتداد آن جادهها تلگرافها و سپس پخشهای رادیویی را امکانپذیر کردند. در نهایت، شما ایمیل، پیامرسانی فوری، اساماس، تلفنهای همراه دوربیندار، و حتی ویدیوی زنده را به دست آوردید.

با توزیع شبکههای اطلاعاتی از مراکز داده غولپیکر به برجهای تلفن همراه و کلود، میزان پهنای باند در دسترس برای فرد همچنان در حال افزایش است. ما دیگر به یک مدل رادیویی پخش محدود نیستیم، که در آن یک سیگنال توسط بسیاری از گرهها دریافت میشود. امروزه، ما مقادیر بیشتری از داده را در فرکانسهای بالاتر، از طریق متنها، عکسها و ویدیوها ارسال و دریافت میکنیم. ما به صورت آنی و همیشه با یکدیگر همگام میشویم.
این همان چیزی است که به شبکهها اجازه میدهد از فرد به سازمان، به کندوها همگرا شوند.
ابزاریسازی شبکه اجتماعی
عملکرد شبکه اجتماعی، اتصال افراد و رشد اندازه شبکه است. آنچه در ابتدا از طریق افزایش ارتباطات به وجود آمد، اکنون بر ارائه یک تجربه بهتر و فوریتر متمرکز است.
فیسبوک در سال ۲۰۱۲:
مأموریت ما این است که جهان را بازتر و متصلتر کنیم.
فیسبوک در سال ۲۰۱۶:
اولویت اصلی ما ساخت محصولات مفید و جذاب است که افراد را قادر میسازد از طریق دستگاههای موبایل و کامپیوترهای شخصی به یکدیگر متصل شده و به اشتراک بگذارند.
در سال ۲۰۱۲، اسنپچت خود را در وبسایتش چنین توصیف کرد:
اسنپچت سریعترین راه برای به اشتراک گذاشتن یک لحظه در آیفون است—تا ۱۰ برابر سریعتر از MMS!»
امروزه، وبسایت Snap Inc. (که تغییر نام داده است) مینویسد:
ما معتقدیم که نوآوری در دوربین، بزرگترین فرصت ما برای بهبود نحوه زندگی و ارتباط مردم است.
فیسبوک و Snap Inc. هر دو در حال همگرایی بر روی نحوه ارتباط و به اشتراکگذاری تجربه ما هستند، و آنها این کار را با ساختن یک خانواده از برندها انجام میدهند.

از ابتدا، اسنپچت خود را حول دوربین و تجربه کاربری ساخته است. با حرکت شرکت از ارتباطات ۱:۱ به یک پلتفرم گستردهتر برای به اشتراکگذاری تجربهها، این موضوع تغییر نکرده است.
تلاشهای فیسبوک برای تقلید از پیامهای موقتی اسنپچت و همچنین ابتکارات آن در مورد محصولاتی مانند Instagram Stories و حرکت آن به سمت واقعیت مجازی از طریق خرید Oculus Rift، همگی نشاندهنده حرکتی به دور از شبکه و به سمت یک کندوی لحظهمحور است.
تجربه اصلی فیسبوک بیشتر متصل بود، اما همچنین یک تجربه تنها بود. شما یک نسخه از خود را آنلاین قرار میدادید و نسخه دیگری را در زندگی واقعی زندگی میکردید. فیسبوک اصلی نسخهای از شما را که میخواستید ببینید، نشان میداد.
به جای بیگانهسازی افراد، فیسبوک و Snap Inc. امروزه به سمت یک چشمانداز از آینده در مورد ایجاد تجربههای واقعی و مشترک حرکت میکنند که واقعاً افراد را به هم نزدیک میکند.
گوگل، اوبر، تسلا و خودروهای خودران
نقشه احتمالاً لفظیترین نمایش از شبکه است. یک نقشه مکانهای فیزیکی را به هم متصل میکند و به شما نشان میدهد چگونه از یک نقطه به نقطه دیگر بروید. خودروی خودران بر روی نقشه ساخته شده است، اما حول عمل واقعی بردن شما بین نقاط ابزاری شده است.
خودروهای خودران را میتوان تصور کرد، زیرا آنها بر روی شبکههای اطلاعاتی Google Maps و Streetview ساخته شدهاند، پروژههایی که گوگل برای سازماندهی اطلاعات جهان انجام داد.
در تسلا، آنها خودروهای الکتریکی خودران را بر روی شبکه فروش خودرو، مراکز خدمات و ایستگاههای Supercharger خود میسازند. تسلاهای خودران قبلاً ۱۰۰ میلیون مایل داده رانندگی خودران و ۷۸۰ میلیون مایل داده رانندگی انسانی از حسگرهایی که در هر خودرو میسازد، جمعآوری کردهاند.
در همین حال، اوبر از طریق بازارگاه اشتراکسفری که ساخته است، به سمت خودروهای خودران حرکت میکند. از طریق برنامه اوبر، این شرکت هر روز ۱۰۰ میلیون مایل داده رانندگی جمعآوری میکند. در مقابل، یک آمریکایی معمولی تنها ۱۵,۰۰۰ مایل در سال رانندگی میکند.
چرا تمام این شرکتهای بسیار متفاوت بر روی خودروی خودران همگرا میشوند؟ به این دلیل که برای این شرکتها، این مربوط به پلتفرم و کندو است، نه فقط مربوط به جادههای بدون راننده.
۱۰-K گوگل، ۲۰۱۶:
از ابتدا، شرکت همیشه در تلاش بوده است که کارهای بیشتری انجام دهد و کارهای مهم و معنیداری را با منابعی که دارند، انجام دهد.
وبلاگ اوبر، ۲۰۱۶:
اوبر قدیمی سیاه و سفید، تا حدودی دور و سرد بود. این امر آنچه را که اوبر واقعاً هست نادیده میگرفت، یک شبکه حملونقل که در بافت شهرها و نحوه حرکت آنها بافته شده است. برای بیرون کشیدن این جنبه انسانیاتمها ما رنگ و الگو اضافه کردهایم.
برای گوگل، غول جستجو، این مربوط به به کار انداختن اطلاعات است. این شرکت از مجموعههای داده عظیم خود از جادهها، رفتار رانندگان و اشیاء فیزیکی استفاده میکند و به طور مداوم دادهها را به سیستم بازمیگرداند. در همین حال، اوبر از یک سرویس خودروی سیاه با خدمات عالی به یک کندوی حملونقل تکامل یافته است. از طریق لجستیک و رابطهای تمیزتر و ارزانتر، اوبر اقدامات انسانی را به صورت کارآمدتری از طریق الگوریتمها هدایت میکند. خودروی خودران، گام منطقی بعدی بود.
با اجازه دادن به خودروها برای رفتن از A به B به صورت قابل پیشبینیتر، خودروهای خودران تعداد خودروهای در جاده، تعداد مرگ و میر در تصادفات رانندگی و حتی میزان پول بیمه را کاهش خواهند داد. کندو همان چیزی است که به ما فرصت میدهد تا به صورت جمعی این مشکلات به ظاهر غیرممکن را حل کنیم.
آینده، هوش کندویی است
ارزش یک شبکه به طور سنتی به ایده بیشتر گره خورده است—این همان چیزی است که به عنوان «اثر شبکه» شناخته میشود. هر چه افراد و چیزهای بیشتری شبکهسازی شوند، ارتباطات ممکن بیشتری بین گرهها وجود دارد و شبکه ارزشمندتر میشود.
با این حال، دنیایی که ما به سمت آن حرکت میکنیم، با ایده بیشتر با کمتر تعریف خواهد شد. گرمایش جهانی و خشکسالی به معنای منابع کمتری برای کار است. در همین حال، رشد جمعیت در سراسر آمریکا و اروپا شروع به متوقف شدن میکند و همراه با آن، رشد اقتصادی «ناهار رایگان» که با افزایش جمعیت همراه است.
یک کندو بیش از مجموع اجزای آن است. از طریق کندو، یک شبکه از رانندگان و مسافران نیز به عنوان یک منبع آماده به کار عمل میکنند که خدمات دیگری میتوانند بر روی آن ساخته شوند. برای شرکتهایی که به عنوان کندو عمل میکنند، کمیت محض کمتر از نسلهای قدیمیتر شرکتها اهمیت دارد. آنها با افزایش تعامل و کاهش اصطکاک بین گرهها، رشد را از طریق دسترسی عملاً نامحدود و بیدرنگ به دادهها و افراد تسریع میکنند.
کندوها به طور غریزی با رشد خود مستعمره میشوند، به همین دلیل است که ما شاهد همگرایی بسیاری از شرکتها حول روندهای مشابه هستیم. اما توالی که در آن رشد میکنند، مهم است. شرکتهای بزرگ بعدی باید کارهای بیشتری از فقط انتخاب روندهای درست انجام دهند. آنها باید با حرکت هماهنگ با اجزای خود، زمانبندی درست را نیز به دست آورند.
آنها فقط کندو نخواهند بود. آنها هوش کندویی خواهند بود.
منبع: استارتاپ لب